وبلاگ بچه قرطی
درباره وبلاگ


سلاااام دوستای گلم خوش اومدین امیدوااااارم که از وبلاگم خوشتون بیاد و نظرم یادتون نره همتونو دوس دارم.

پيوندها
وبلاگ دخترونه
حس‏ ‏بی‏ ‏انتها
پرنیان
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ بچه قرطی و آدرس gherti.n.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 155
بازدید کل : 5091
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
Delaram

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : Delaram

 


زندگی خانمها سه مرحله دارد

۱- کودکی

۲- جوانی

۳- چقدر خوب موندی  !

.

.

 

یه بارم دونفر یه گوشه خفتم کردن یکیشون چاقو گذاشت زیر گلوم

گفت هرچی پول داری بده منم پنج تومن بیشتر تو جیبم نبود

ینی اینقد خجالت کشیدم که نگو

میخاستم به یارو بگم شماره کارت بده بعدا کارت به کارت میکنم !

.

.

.

خوبی سرما خوردگی اینه که

هر وقت انگشت میکنی تو دماغت دست پر برمیگردی  !

 

.

.

.

 

رفتم دم مغازه گفتم یه تُن ماهی بدین

گفت :  یه تُن !؟  چه خبره !؟؟؟

.

.

.

 

داشتم با خواهرم تلفنی حرف میزدم ، بچه هاش هی‌ میومدن از هم شکایت میکردن

خواهرم ام برگشت بهشون گفت : دارم تلفن حرف میزنم ، برین همدیگه رو بزنین !

.

.

.

وقتی می خوای خانمی رو از کاری منع کنی

بهش بگو: «برای پوستت خوب نیست»

در ۹۹٫۷۳ درصد موارد جواب می ده !

.

.

.

.

مرد : ناهار چی داریم ؟

زن : ماکارونی

مرد : نمی خورم دوست ندارم

زن : چطور شنبه و یک شنبه و دو شنبه

و سه شنبه و چهار شنبه و پنج شنبه خوردی دوست داشتی !؟

.

.

.

مرد : ناهار چی داریم ؟

زن : ماکارونی

مرد : نمی خورم دوست ندارم

زن : چطور شنبه و یک شنبه و دو شنبه

و سه شنبه و چهار شنبه و پنج شنبه خوردی دوست داشتی !؟

.

.

.

 
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:37 :: نويسنده : Delaram

 

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

 
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:34 :: نويسنده : Delaram

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دكتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی كه قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم كه باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی كه در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه."
"این عمل، كاملا در مرحله أزمایش، ریسكی و خطرناكه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه كل هزینه عمل را پرداخت میكنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت كنین."
اعضاء خانواده در سكوت مطلق به گفته های دكتر گوش می كردند، بعد از مدتی بالاخره یكیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟"
دكتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یك زن و 200$ برای مغز یك مرد."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می كردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نكنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !
بالاخره یكی طاقت نیاورد و سوالی كه پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید كه : "چرا مغز خانمها گرونتره؟"
دكتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد كه : "این قیمت استاندارد مغزه!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"